الهه ی الهام
انجمن ادبی
... ماه ناز
نازنین ماه در افشان ادب
ای تمنای کلام
شاه بیت ناسروده
ای نگاهت شعرساز و قصه پرداز
گرم و گیرا
چون شراب ناب شیراز
مخمل سبز صدایت
خوش ترین آوازها
ای سکوت ناشنیده در خروش سازها
وامدارت، بتگران، صورتگران
آبروی هرچه خاتون در تمام عصرها
ای رسول بی کتاب
روح نا آرام لیلی،
شور شیرین
یاد مانای فروغ و
یادگار کلک سیمین
ماه نازم!
در شبان تیره ام باش و بتاب!
حسن سلمانی /بهمن نود و پنج
... روح بهار
نرگس های پشت پنجره چشم های خیره به زنگباد انتظار تو را می کشند تا از راه رفته، برگردی تا با تو بهار را به تماشا بنشینند بهار بی تو روح ندارد فقط رنگ دارد و بو. ...! حسن سلمانی- بهمن 95 سلام عزیزانم چقدر دلم برای وبلاگم و دیدار شما تنگ شده بود! می دانید! امان از روز مرّگی و روز مرگی! کم کم وبلاگ نویسی که روزی پدیده ای شگفت انگیز در ارتباطات بشری به شمار می آمد، حالا دارد به حسی نوستالژی تبدیل می شود. با وجود وسایل و فضاها و صفحات جدید اجتماعی باید هم ... ولی حیف! شنیدم کسانی که که هنوز وبلاگ نویسی و و وبگردی می کنند گزینه های خوبی برای ازدواج و زندگی مشترک هستند چون پای بند و وفادارترند! برای همه دوستان حقیقی و مجازی ام آرزوی سلامت تن و روان دارم ...لیلا
پری رویاها ابر و باد و مه و خورشید و خدا نام نهادند تو را عشق مانا « لیلا» نام کتاب: این روزها درگیر خودم هستم شاعر: محمد جلیل مظفری انتشارات: آه و ماه دوست عزیز و شاعرم آقای محمد جلیل مظفری که آشنایی چند ساله با روحیات و سروده هایشان دارم و چند بار هم به حضورشان رسیده و از محضرشان چیزها آموخته ام این روزها نخستین مجموعه شعرش را از طریق انتشارات آه و ماه روانه بازار کرده تا دوستان و دوستداران شعر و ادب جرعه هایی از دریای ادبیات فارسی را به قدر تشنگی بچشند. آقا جلیل لطف کرده و نسخه ای امضا شده را توسط دوست گرامی ام« مجید خادم» برایم فرستاده تا این رخداد زیباترین اتفاق پاییز امسالم باشد. کتابی را که چشم به راه چاپ و نشرش بودم در واپسین روزهای آذر نود و چهار به دست بگیرم و لاجرعه نوشش کنم.این مجموعه شامل هفتاد جانپاره در قالب سه گانی( نوخسروانی) است که در سالهای 1390تا 1393 سروده شده و با طرح و رنگی ساده و گیرا به چاپ رسیده است. آقا جلیل، جلالت در فزون ممنون که هستی! نمونه شعر این دفتر: سوخت از قهر آتش چشمت هستی ام ناگهان به یک دیدار ربنا آتنا عذاب النار حسن سلمانی
دو شنبه 23 آذر 1394برچسب:محمد جلیل مظفری,حسن سلمانی,الهه ی الهام,کتاب شعر, :: 13:26 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: 1984 نویسنده: جورج اورول مترجم: صالح حسنی اول بار اسم قلعه حیوانات و نویسنده اش« جورج اورول» را از دوست فرهیخته ای به نام حسین پاکنژاد شنیدم. هم او بود که قلعه را در اختیارم گذاشت و مرا با ادبیات تمثیلی و سیاسی آشنا کرد.دو سه سال بعد وقتی کتابدار دبیرستانی در اسلامشهر بودم از محل فروش کتابها و کاغذهای باطله ده جلد از قلعه را خریدم و برای استفاده دانش اموزان در کتابخانه گذاشتم. سال گذشته دوست دیگری از 1984 برایم گفت و ترغیب شدم که تهیه کنم و بخوانم و حالا خواندن آن را به دوستانم توصیه می کنم. جورج اورول هرچند در این کتاب؛ سیاه نگاه کرده و پیش بینی اش چندان هم دقیق از آب درنیامده اما هیچ چیزی از ارزش داستانی آن کم نمی کند. نویسنده روشنفکری دلسوز است که حکومت ها را مخصوصا آنهایی را که ادعای مردمسالاری دارند مفتضحانه به پای میز نقد می کشد و دمار از روزگار پر از رنگ و ریایشان در می آورد. به خواننده اش حالی می کند که قدرتمندان قدرت را فقط برای قدرت می خواهند و خدمت و حمایت از رعیت و ملت فقط شعار زیبایی است که در پس آن بهره کشی و مردمسواری کمین کرده است. ۱۹۸۴ نام کتاب مشهوری از جورج اورول به سال ۱۹۸۴ است. این کتاب بیانیهٔ سیاسی شاخصی در رد نظامهای تمامیتخواه (توتالیتر) و نیز کمونیسم شمرده میشود. ۱۹۸۴ کتابی پادآرمانشهری به شمار میآید. کتاب به نام «نوزده هشتادوچهار» هم شناخته میشود. جرج اورول در این کتاب، آیندهای را برای جامعه به تصویر میکشد که در آن خصوصیاتی همچون تنفر نسبت به دشمن و علاقهٔ شدید نسبت به برادر بزرگ (ناظر کبیر) (رهبر حزب با شخصیت دیکتاتوری فرهمند) وجود دارد. در جامعهٔ تصویرشده گناهکاران به راحتی اعدام میشوند و آزادیهای فردی و حریم خصوصی افراد بهشدت توسط قوانین حکومتی پایمال میشوند، به نحوی که حتی صفحات نمایش در خانهها از شهروندان جاسوسی میکنند.[۱] در این داستان مسائلی همچون اینگساک (Ingsoc)، بزه فکری، گفتارنو، دوگانهباوری مطرح میشود. دوستانم این کتاب را بخوانید و به کسانی که دوستشان دارید هدیه کنید. حسن سلمانی/تیرماه 94 دو شنبه 15 تير 1394برچسب:جورج اورول1984,حسن سلمانی,الهه ی الهام,پاکنژاد, :: 16:12 :: نويسنده : حسن سلمانی
نام کتاب: خداحافظ گاری کوپر نویسنده: رومن گاری مترجم: سروش حبیبی ناشر:انتشارات نیلوفر تعداد صفحات: 288 صفحه
قسمت هاي زيبايي از كتاب: * هر قدر عقاید کسی احمقانه تر باشد باید کمتر با او مخالفت کرد . * اغلب خیال می کنند که مرغ های دریایی غم بزرگی در دل دارند و حال انکه این خیالی پوچ است . اشکالات روانی خود ادم است که این احساس را به وجود می اورد . ادم همه جا چیزهایی می بیند که وجود ندارند . این چیزها در درون خود ادم است . همه به یک درونگو مبدل می شویم که همه چیز را به زبان می اورد . مرغ های دریایی ، آسمان ، باد ، همه چیز . صدای عرعر خری را می شنوید . خری است و بسیار هم خوشبخت است . آنقدر خوشبخت که فقط برای یک خر ممکن است ولی آدم با خودش می گوید : خدایا چه قدر غمناک است!!!!! * اگر دفعه اول آدم شکست بخورد تازه می فهمد که بعدها با مردهای دیگری خواهد بود و این خیلی بد است . * میلیون ها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند ، آخر من بدبخت چرا نمی توانم ؟ * هیچ کس تا به حال دو مرتبه در عمرش عاشق نشده، عشق دوم ، عشق سوم ، اینها بی معنی است . فقط رفت و امد است . افت و خیز است . معاشرت می کنند و اسمش را می گذارند عشق. * لنی من قول می دهم که اول تو مرا ترک کنی. تویی که مرا قال می گذاری. *از همین می ترسم . آدم به کسی یا چیزی عادت کند و ان وقت آن کس یا ان چیز قالش بگذارد . می فهمی چه می خواهم بگویم ؟ * کسی که سزاوار نام انسان باشد همیشه احساس ندامت می کند و این خود محکی برای شناختن انسانهاست... * ... جز عشق هیچ چیز حقیقت ندارد... با تشکر از میترا اخلاقی بابت امانت دادن این کتاب زیبا و خواندنی... حسن سلمانی 93/12/6 گلدسته
سه شنبه 23 اسفند 1393برچسب:گاری کوپر,الهه ی الهام,حسن سلمانی ,رمان فرانسوی, :: 12:33 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: گوشواره ی انیس
ادامه مطلب ... دو شنبه 2 تير 1393برچسب:گوشواره ی انیس,حمیرا قادری,حسن سلمانی,الهه ی الهام, :: 22:53 :: نويسنده : حسن سلمانی
نام کتاب: نامه به کودکی که زاده نشد
ادامه مطلب ... چهار شنبه 28 خرداد 1393برچسب:اوریانا فالاچی,حسن سلمانی,الهه ی الهام, کتاب, :: 12:7 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: گیله مرد نویسنده:بزرگ علوی ناشر: انتشارات نگاه تعداد صفحات: 204صفحه
کتاب حاضدر مجموعه 9 داستان به نام های زیر است: «نامه ها/ گیله مرد/ اجاره خانه/ دزاشوب/ یه ره نچکا/ یک زن خوشبخت/ رسوایی/ خائن/ پنج دقیقه پس از دوازده.» سالهاست، شاید پانزده سال است که در کتاب ادبیات دوم دبیرستان داستان« گیله مرد» را تدریس می کنم و هر بار از این که بچه های دبیرستانی نمی توانندآنطور که باید از روی کتاب بخوانند، دلم می سوزد.محصلان امروزی، مخصوصاً پسرها اصلاً اهل مطالعه و کتاب نیستند، برای همین اغلب خودم تمام این داستان را روخوانی می کنم تا در حق داستان و نویسنده اش جفا نشود. ادامه مطلب ... پنج شنبه 15 خرداد 1393برچسب:گیله مرد,بزرگ علوی,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 19:18 :: نويسنده : حسن سلمانی « سارا بانو...» سارای! ای شهبانوی اریکه ی تخیل ای شهباز بلندپرواز قله های نجابت ای غزال زرین یال دشت نجابت ای در سراسر زمین و زمان ساری خاتون قصه های هزار و یک برگم ماه تمام من، سارای! در یک شب بلند بر بام من برآی بر شعر من بتاب و پلنگ گنگ خیالم را از خویش و تن بربای آی، سارای...! تقدیم به خالق رمان باارزش« حلالم کن سارا بانو» استاد اقبال مظفری شعر: حسن سلمانی خرداد نود و سه چهار شنبه 13 خرداد 1393برچسب:سارا بانو,اقال مظفری,حسن سلمانی,شهبانو,الهه ی الهام, :: 23:56 :: نويسنده : حسن سلمانی « با تو...» قصر آئینه بند ایمانم در قمار زوال می لرزد مثل رقص پرده های دود در برابر باد. برق چشمان و رعد مردمکت شهر آباد عقل و هوشم را می کند درس عبرت عاد. می شود با تو جاودانی شد مثل اسطوره های پاک نهاد مثل افسانه های مانده به یاد مثل کعبه تا ابد، آباد. سوی آغوش تو می زنم پارو زورقی شکسته ام ، دریاب من و خیزابه های صخره شکن، من و یک غم که می کند شادم من و قهر عالم و آدم من و مهر تو هرچه بادا، باد!
شعر: حسن سلمانی خرداد نود وسه یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:شعر,حسن سلمانی,با تو,قصر ائینه,رقص دود,خیزابه, :: 1:11 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: بادبادکباز
ادامه مطلب ... سه شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:رمان بادبادکباز,خالد حسینی,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 21:33 :: نويسنده : حسن سلمانی نوروز هم به پایان رسید. امیدوارم شروع زیبایی در فروردین داشته باشید. امیدوارم عشقی واقعی را در اردیبهشت پیدا کنید. امیدوارم از خرداد تا تیر، زندگی پرهیجان و لذت بخشی داشته باشید. امیدوارم از مرداد تا شهریور، هرگز مشکلات به سراغت نیایند. امیدوارم مهر و آبان و آذر خبرهای خوبی برایتان داشته باشند. امیدوارم دی و بهمن خاطرات لذت بخشی برایتان به جا بگذارند. و در آخر امیدوارم در اسفندماه به یک سال گذشته تان نگاه کنید و بگویید: « چه سال شگفت انگیز و خوبی داشتم!» زیتون یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:زیتون,امیدوارم,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 9:48 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: نیلوفری ها به اهتمام: اقبال مظفری ناشر: نشر آتنا/تهران/پاییز 1378 تعدادصفحات: 301 صفحه
نیلوفری ها به همت و سرمایه ی همسر و همدل زنده یاد « موسی مرادی» و به پاسداشت یاد او و سال ها همسفری در راه زندگی با هنرمندی شوریده و گمنام به چاپ رسیده است. آقای اقبال مظفری که پیش تر رمان« امیلی و عروس ایرانی اش» را معرفی کرده ام، یادگار نامه ای را جمع آوری کرده به پاس و یاد دوست هنرمندش، مرحوم « موسی مرادی» در این مجموعه خلاصه ای از زندگی موسی مرادی و تعدادی از سروده ها و مقالات و گفت و گوهای آن مرحوم آورده شده است. در فصلی هم شعرها و نوشته هایی از دیگران که به مناسبت همین گرامیداشت، جمع آوری شده، گنجانده شده است. بیشتر از همه قلم داستانسرا و تخیل شاعرانه ی خود مؤلّف- اقبال مظفری- است که در این جُنگ خودنمایی می کند. داستان کوتاه« هفت خواهران» از آن دست داستان هایی است که برای همیشه در خاطر خواننده اش می ماند.
بهمن نود و دو/حسن سلمانی چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:اقبال مظفری,نیلوفری ها,حسن سلمانی,الهه ی الهام, :: 13:3 :: نويسنده : حسن سلمانی « دختران خوب»* دخترانِ نازنینِ شنبه های خوب کامتان عسل بختتان ستاره های پُرفروغ کهکشان قرص ماه نقره فامِ شعرتان گوشوار آسمان آفتاب زرنگار خنده هایتان، پُر عیار و بی غروب ماهیان سرخ چشمه سار عاطفه، جویباران واژه های بی بدل یادتان به خیر! کامتان عسل دختران نازنین دختران شنبه های خوب! *تقدیم به اعضای انجمن ادبی الهه ی الهام: اخلاقی.میرزاجانی.امری.جمشیدی.اروجلو.عروجلو.عابدین پور و ... حسن سلمانی/اسفند نود و دو پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:الهه ی الهام,شعر,حسن سلمانی,دختران خوب, :: 12:24 :: نويسنده : حسن سلمانی « شطّ رنج» شما قرص ماهی، من از جنس آه پلنگم که در کوه گم کرده راه شما باغ پُر گل، غزل، سیب، شور منم خاک بی سبزه، سنگ صبور « چنین است رسم سرای سپنج»* شما شاه شطرنج و من شطّ رنج
*تضمینی از حکیم فردوسی حسن سلمانی-بهمن نود و دو نام کتاب:گزیده ای از اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ گردآورندگان: نرگس یزدی- معصومه امیرلو چاپ: دفتر هنر و ادبیات صریر نوبت چاپ:اول- بهار 1388 تیراژ: سه هزار نسخه در قطع جیبی
-پنجاه هزار فرانک از دارایی خود را به بینوایان می بخشم. - میل دارم جسدم را با تابوت فقرا به گورستان ببرند. - از دعا و طلب مغفرت بیزارم. - می خواهم همه مرا دعا کنند. - به خداوند ایمان کامل دارم. از وصیت نامه ی ویکتور هوگو. ادامه مطلب ... پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:عالیجناب پاپ,حسن سلمانی,کتاب,الهه ی الهام, :: 7:27 :: نويسنده : حسن سلمانی شیطان بازار شک نداشتم که خودش بود، امّا با وجود گردن کلفت هایی که دور و بر سارق گوشی ام را گرفته بودند، جرأت نکردم دم بزنم. این یکی از ویژگی های « شیطان بازار» است. ممکن است درجا کفش هایت را از پایت بکنند و دوباره به خودت بفروشند و تو برای اینکه پابرهنه نمانی، مجبوری آن را بخری. در بساط مردی که سه روز پیش گوشی همراهم را از من قاپیده بود،یک گوشی رومیزی آلبالویی رنگ توجهم را جلب کرد. وقتی قیمتش را پرسیدم، گفت: « فقط دوتا اسکناس سبز. پیغامگیر و منشی هم داره. لب مرز هم نمی تونی به این قیمت بخریش. زیمنس اصل آلمانه. گوش کن ببین چه کیفیتی داره.» دکمه ای را فشار داد و صدایی زنانه گفت: « الو، سلام. شناختی؟... چه خوبه که هنوز برنگشتی سر کارت! این جوری راحت تر می تونم حرف بزنم. خیرِ سرمون ما آدمای تحصیل کرده و متمدّنی هستیم. قرار نیست سر یک اختلاف یا حالا یک اشتباه کوچیک یا بزرگ، داد و هوار راه بندازیم و آبرو ریزی کنیم... تو که گفتی می ری مأموریت، منم دست دخترمو گرفتم و اومدم خونه ی پدرم... البتّه این...» دکمه ی دیگری را زد و صدای زن را قطع کرد و گفت: « اینم از کیفیت صداش، بردی خونه، حافظه شو پاک کن و بعد با خیال راحت ازش استفاده کن.».اسکناس ها را از من گرفت و توی جیب سینه اش چپاند و گفت: « خوب برو دیگه، وای نستا، خدا بده برکت، به سلامت!» نه کاغذ خرید و نه برگه ی ضمانتی و نه کارتن و بسته بندی. سیم های آویزان را دور گوشی پیچیدم و زدم زیر بغلم. این هم یکی دیگر از ویژگی های این بازار است؛ « بدون ضمانت!»
ادامه مطلب ... پنج شنبه 1 اسفند 1387برچسب:داستان,شیطان بازار,حسن سلمانی,الهه ی الهام, :: 20:37 :: نويسنده : حسن سلمانی ای مدنی برقع و مکی نقاب سایه نشین چند بود آفتاب دین تو را درپی آرایشند در پی آرایش و پیرایشند بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز
میلاد یگانه ی کارگاه آفرینش،پیام آور صلح و دوستی و دانایی، خاتم پیغام آوران و خاتمه ی تمام نیکی ها و زیبایی ها را به دوستدارانش تبریک عرض می کنم. محمّد کافرینش هست خاکش هزاران آفرین بر جان پاکش اندر حکایت ترفیع شغلی معلمان به هر بها و بهانه ای!!!
«شب بارانی...» در پس یک سکوت طولانی زیر شلاق شام بارانی نونهالان سبز رویاها در حریم حریق زندانی بر سریر خرابه اش لم داد بوم بی شرم بام ویرانی داس مه را شکست و گل ها هم شد لگدمال خوی حیوانی کورسوی ستاره ها گم شد پشت دیوارهای سیمانی می شکافد به سرب بی قیمت قفل گنجینه های انسانی بام آباد و شام آزادی مات کیش وزیر شیطانی! حسن سلمانی.دی نود نام کتاب: بیگانه نویسنده: آلبر کامو مترجم: خشایار دیهیمی ناشر: نشر ماهی .تهران1390 قطع جیبی و تعداد 128 صفحه
دو صفحه پایانی کتاب با عنوان پس گفتار، یادداشتی است از آلبرکامو که به تاریخ هشتم زانویه 1955 به متن کتاب افزوده است با این مضمون: ادامه مطلب ... نام کتاب:حالات و مقامات م. امید نویسنده: محمدرضا شفیعی کدکنی ناشر:سخن، تهران 1390 تعدادصفحات:256
«شعرهایی هست که فقط می خوانیم. شعرهایی هست که می خوانیم و لذت می بریم.شعرهایی هست که می خوانیم و لذت می بریم و تحسین می کنیم. اما شعرهایی هم هست - و چه اندکیاب!- که می خوانیم و مارا به شگفتی وامی دارد. شعرهایی که حتی شاعر نیز پس از سرودن و دور شدن از آنها، نسبت به آنها حالت شگفتی دارد... اما از شعر هیچ کس در شگفت نشده ام جز بعضی از شعرهای اخوان ثالث( بعضی شعرهایی که او در فاصله ی 1335-1345 سروده است.)» چند سطر بالا عین متن دکتر شفیعی کدکنی است که در صفحات 240و241 آمده است. وقتی این سطور را می خواندم به یاد نوجوانی ام افتادم که نمی توانستم شعر نو را، حتی بخوانم چه رسد که بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. بر حسب یک اتفاق خوش و از قضا در چارچار آن سال « زمستان» م.امید من را با شعر امروز آشتی داد و چه خوش اقبال بودم که با زمستان شروع کردم! به دلم نشست. امروز دست دوستی را که با زمستان مستم کردم خالصانه می بوسم و وامدارش هستم.
ادامه مطلب ... یک شنبه 1 دی 1392برچسب:اخوان ثالث,حسن سلمانی,شفیعی کدکنی,الهه ی الهام, :: 8:26 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: خرمگس نویسنده: اتل لیلیلان وینیچ ترجمه: خسرو همایون پور انتشارات: امیر کبیر.چاپ شانزدهم.1391 تعداد صفحات: 423 صفحه دوست عزیزم آقای کلیچ با سخاوتمندی یک هنردوست و فرهنگ پرور « خرمگس» و چند کتاب دیگر را در اختیارم گذاشت تا مثل خودش از خواندن آنها لذت ببرم. من هم وظیف خودم می دانم که شما را در این لذت شریک کنم. هرچند نمی توانم تمام کتاب را به شما هدیه بدهم، اما می توانم اشتیاق خواندنش را در شما ایجاد کنم. خرمگس یک رمان شگفت و سحر انگیز است. نه این که سبک جادویی داشته و یا مثل مجموعه ی هری پاتر و از این دست کتاب ها باشد، نه،...این کتاب خواننده اش را سحر می کند، طوری که باید آن را بخواند ، بعد به کناری بگذارد. ضمن این که بعد از آن هم باید تا مدت ها با « آرتور» و « جما» و « کاردینال مونتانلی» زندگی کند. من این کتاب را در هر شرایطی که فکرش را بکنید در دست داشته و مطالعه کرده ام؛ در اتوبوس، سر کلاس درس ، زنگ تفریح، در پیاده روی سنگفرش کنار بوستان فدک و حتی در شب عاشورا که در آشپزخانه ی هیأت عزاداری، مشغول تهیه ی قیمه ی ظهر روز دهم بودم...
ادامه مطلب ... من باشم و... او بلبل گلزار شود؟! او باشد و... بخت من نگونسار شود!؟ باشی تو و... کار گل چنین زار شود!؟ حسن سلمانی نام کتاب: سالار مگس ها نویسنده: ویلیلام گلدینگ مترجم: سوسن اردکانی انتشارات: آپادانا.1363 تعدادصفحات: 336 صفحه
سلام دوستان؛ این بار می خواهم کتابی را به شما معرفی کنم که در سال 1983.م همای نوبل بر شانه های نویسنده اش نشسته است. « سالار مگسها» اثر جاودانه ی « ویلیام گلدینگ»... شاعر و رمان نویس بریتانیایی که از هفت سالگی آرزوی نویسندگی داشته و در نوزده سالگی وارد آکسفورد شد و ادبیات انگلیسی خواند. سالار مگس ها معروفترین کتاب گلدینگ است که روایتگر« معصومیت از دست رفته » انسان هاست.گروهی پسر بچه ی مدرسه ای بین 6تا12 ساله بر اثر سانحه ی هوایی، و سقوط هواپیما، سر از یک جزیره ی استوایی در می آورند. اول همه چیز خوب و جذاب و حتی فوق العاده است وخیلی خوب پیش می رود...
ادامه مطلب ... دو شنبه 20 آبان 1392برچسب:سالار مگسها,گلدینگ,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 20:10 :: نويسنده : حسن سلمانی « وداع یاران» چند روز پیش در کلاس درس ادبیات فارسی اول دبیرستان به درس « میر علمدار» رسیدیم، که قسمتی از تعزیه ی حضرت ابوالفضل العباس(ع) است. تقارن زمانی این درس و ایام محرّم، لذّت خواندن این درس را برایمان دو چندان کرد. چیز جالبی که در این درس توجهم را جلب کرد بیتی از شیخ اجل، سعدی شیرازی بود که شبیه امام حسین و حضرت عباس (ع) آن را همخوانی می کنند؛ « بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» در حالی که حدود ششصد سال فاصله ی زمانی بین واقعه ی کربلا و عصر سعدی است. گذشته از این،تکرار و زمزمه ی همین غزل با سبک و سیاق موسیقی سنتی، که استاد شهرام ناظری در سال های نوجوانی و جوانی مان آن را خوانده بود و بد جوری به دل همسن و سال های من نشسته بود؛ خاطره ی خوش آن سال ها را در من زنده کرد و از بچه های با ذوق خواستم که اصل غزل را به صورت کامل پیدا کنند و به کلاس بیاورند تا همه از شنیدنش لذّت ببرند.عباس باشتنی و دانش آموز دیگری به اسم محمدامین دولت آبادی، تنها کسانی بودند که این کار را کردند. حالا غزل زیبای استاد سخن ، سعدی:
|
پنج عصر: مجموعه داستان كوتاه مهتاب و سعيد ده سال است كه با هم ازدواج كرده اند و هنوز بچه دار نشده اند. با وجود اين، آنها هم چنان به زندگي و درمان اميدوار هستند. آنها زندگي تقريبا مرفهي دارند. مشكل نازايي از جانب مهتاب است. وقتي او به كلينيك مي رود، سري به دارالترجمة همسرش سعيد مي زند، ولي با در بسته ی موسسه روبه رو مي شود. اين اولين باري نيست كه او به موسسه سر مي زند و با اين موضوع روبه رو مي شود. سعيد هرشب ساعت ده شب طبق معمول به خانه مي آيد و رفتار مشكوكي از خود بروز نمي دهد. اما افكار و ذهن مهتاب نسبت به وفاداري همسرش منحرف مي شود. يك روز، ساعت پنج عصر مهتاب با كسي كه با آركادئون آهنگ هاي دلنوازي مي زند، آشنا مي شود و آرامش خاطر نسبی پيدا مي كند و از او مي خواهد كه هر روز همان ساعت در ازاي گرفتن پولي براي او آهنگ بنوازد. بر اثر سانحه ی رانندگی، مهتاب به بيمارستان منتقل مي شود و در حالت بيهوشي مرتب نام غلام همان نوازنده ی آكاردئون را صدا مي زند. همة افراد خانواده برداشت نادرستي مي كنند. پزشكان به سعيد مي گويند كه وجود غلام براي زنده ماندن مهتاب ضروري است و سعيد تصميم مي گيرد غلام را پيدا كند... در اين كتاب داستان هاي ديگري با عنوان هاي: شاهكار، قهوة ترك، يادم تو را فراموش، بازي، بني آدم، نغمة آزادي، ماه سيما، باغ سنجد و سروناز به نگارش درآمده است. لازم به ذکر است داستان بنی آدم از این مجموعه برنده جایزه ی ادبی « صادق هدایت» در سال 83 شده است... |
30,000 RI برای تهیه ی این کتاب می توانید از قسمت نظرات وبلاگ الهه ی الهام کمک بگیرید. و از دوستانی هم که این مجموعه را خوانده اند درخواست می کنم حتماً من را از نقدهای سازنده شان بهره مند کنند. با تشکر: حسن سلمانی |
نام کتاب: بیست داستان
نویسنده: دینو بوتزاتی
ترجمه: محسن ابراهیم
انتشارات: زمانه،چاپ اول:1374 در سه هزار جلد
این کتاب ارزشمند را دوست گرامی و فرهیخته آقای محمد جلیل مظفری در اختیارم گذاشته است.از آن دست کتاب هایی ست که برای نویسندگان جوان به عنوان یک کارگاه آموزشی به حساب می آید. خود من چیزهایی زیادی از این کتاب یاد گرفتم و به دوستان خوبم توصیه می کنم حتمکاً این کتاب را تهیه کنند و بخوانند. کتاب، یک مقدمه در معرفی بوتزاتی و سبک نوشتار او دارد و سپس بیست داستان برگزیده از او را درپی آورده اس.ت.
در مقدمه ذکر شده است که؛ بوتزاتی در سال1906 در بل لونو یکی از شهرهای ایتالیا زاده شده است. در رشته حقوق تحصیل کرده و مدتی خبرنگار و سردبیر روزنامه بوده است.فعالیت ادبی خود را از 1933 با داستان« بارنابوی کوهستان ها» آغاز کرده ...
کتاب: صد سال تنهایی
نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
مترجم: کیومرث پارسای
تعدادصفحات: 560 صفحه
عجب اسم مسحور کننده ای!« صد سال تنهایی»!!!
این رمان استثنایی، نوبل ادبیات سال 1982 را به خالقش هدیه کرد.
کیومرث پارسای مترجم این کتاب در مقدمه نوشته است:« صد سال تنهایی، اگر برای صد سال و به تنهایی، جایزه ی نوبل ادبی را به خود اختصاص دهد، باز هم جامعه ی بشری به آن مدیون است.»
کتاب حاضر ترجمه ایست از متن اسپانیایی و آخرین ویرایش که در سال 1999 صورت گرفته و توسط انتشارات« موندا دوری» به چاپ رسیده است.
مارکز این داستان را در بیست فصل و در سبک رئالیسم جادویی و از زاویه دید سوم شخص( دانای کل) نوشته است.
« خوزه آرکادیو بوئندیا» و همسرش «اورسولا» با گروهی چند نفره از نخستین کسانی هستند که از جایی دور دست به سرزمینی بکر و جادویی می رسند و در آنجا سکونت می کنند و اسمش را « دهکده ماکوندو» می گذارند. و داستان شش نسل خانواده بوئندیا با تإسیس ماکوندو شروع می شود و با زوال و نابودی آن در طی صد سال، پایان می پذیرد. دهکده ماکوندو، همان سرزمین بکر و شگفت انگیز به مرور و در گذر زمان و با ورود کولی ها، مصنوعات جدید و ساخت دست بشر، آمدن پدر روحانی و مذهب، آمدن کلانتر و نماینده حکومت مرکزی، طاعون بی خوابی، جنگهای متعدد، ورود فاحشه های خارجی، باران های سیل آسا و خشکسالی و گرد و غبار و... ماکوندو ی زیبا را از باکرگی خارج کرده و در نهایت محکوم به نابودی و محو شدن از روی زمین می کند.
کتاب پر است از اسم های مشابه و تکراری که ممکن است خواننده کم حوصله را کلافه کند، اما قلم جادوگر مارکز به او اجازه نمی دهد که تا آن را تا آخر نخوانده به کناری بگذارد و کتاب دیگری را به دست بگیرد. اگر قرار باشد کسی به کتاب خوانیش ببالد و پز بدهد « صد سال تنهایی» و « گابریل گارسا مارکز» را باید در فهرست خاطراتش بیاورد.
قسمت های زیبایی از کتاب:
جهان چنان تازه بود که بسیاری چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای نامیدنشان می بایست با انگشت به آن ها اشاره کنی .
هیچ آرمانی در زندگی ارزش این همه سرافکندگی و خفت را ندارد .
مردها چه قدر عجیبند ! از یک طرف تمام عمر خود را به جنگ با کشیش ها می گذرانند و از طرف دیگر کتاب دعا هدیه می دهند .
آنچه از تو ناراحتم می کند این است که همیشه درست آنچه را که نباید بگویی ، می گویی .
ادبيات بهترين بازيچه اي است كه بشر اختراع كرده است تا مردم را مسخره كند .
اولین آنها را بi درختی بستند و آخرین آنها طعمه ی مورچگان می شود.
زن گذاشت تا اشك او تمام شود . با نوك انگشتان سر او را نوازش مي كرد و بدون اينكه او را وادار به اعتراف كند كه به خاطر عشق اشك مي ريزد ، فورا قديمي ترين گريه ي تاريخ بشر را شناخت .
روزي كه قرار بشود بشري در كوپه ي درجه يك سفر كند ، ادبيات در واگن كالا ، دخل دنيا آمده است .
درست در همان لحظه که آئورلیانو بابیلونیا کشف رمز نوشته ها را به پایان برساند، با طوفانی از نوع نوح، از روی کره ی خاکی محو و از خاطرات بشر زدوده خواهد شد و آنچه در نوشته ها آمده است، از ازی تا ابد دیگر تکرار نخواهد شد، زیرا نسل های محکوم به صد سال تنهایی، فرصتی برای زندگی دوباره در روی کره زمین نخواهند داشت.
حسن سلمانی
« داستان های شگفت انگیز ادگار آلن پو»
نام کتاب: داستان های شگفت انگیز
نویسنده: ادگار آلن پو
مترجم: محمود سلطانیه
ناشر: انتشارات زمانه. تهران .1371
تعداد صفحات: 141 صفحه
این مجموعه داستان هم از آن دست کتاب هایی است که آقای محمد جلیل مظفری به من امانت داده اند. من معتفدم که همیشه می شود از بزرگان چیز آموخت و به دوستانم که تازه گام در مسیر نوشتن نهاده اند هم توصیه می کنم که برای پرورش قوه ی تخیل و تقویت قدرت نویسندگی، بیشتر بخوانند و بیشتر آثار بزرگان را پیش رو داشته باشند. و ادگار آلن پو بی شک می تواند یکی از همین الگو ها باشد.
«پو» نه تنها در زمینه ی داستان نویسی شخصیت تأثیرگذاری دارد، بلکه نفوذش در اندیشه های نقاش سورالیست بلژیکی« رنه ماگریت» مشاهده کرد؛ یا آثار سینمایی سلطان ژانر دلهره « آلفرد هیچکاک» متأثر از اندیشه ها و ایده های اوست و خود هیچکاک در مقدمه همین کتاب به آن اذعان دارد.
« پو» شاعر، داستان پرداز و فیلسوف رمانتیک و نابغه ی آمریکایی در سال 1809 در شهر « بوستون» به دنیا آمد. او بی شک مقام والایی در ادبیات جهان دارد و پیشرو ادبیات نو است. پو در سال 1849 یعنی در سی و هفت سالگی به دنبال یک زندگی کوتاه اما پر فراز و نشیب و پر بار، به درود حیات گفت.
اگر نسخه فارسی این کتاب را که انتشارات زمانه آن را در سال هفتاد و یک چاپ و منتشر کرده است، پیدا کنید، می توانید این داستان ها را بخوانید:
* گربه سیاه
* ویلیام ویلسون
* چاه و آونگ
* حقیقت قضیه ی آقای والدمار
* سوسک طلایی
و در صفحه پایانی کتاب با فهرست برخی از آثار ادگار آلن پو آشنا می شوید.
این کتاب برگردانی است از متن فرانسوی که آن را « بودلر» ترجمه کرده است.
حسن سلمانی - 92/6/12
« گل یخ»
غم میون دو تای چشمای قشنگت، لونه کرده
شب تو موهای سیاهت، خونه کرده
دو تا چشمون سیاهت، مث شب های منه
سیاهی های دو چشمت، مث غم های منه
وقتی بغض،
از مژه هام،
پایین میاد،
بارون می شه،
سیل غم آبادیمو،
ویرونه کرده،
وقتی با من می مونی،
تنهایی مو باد می بره
دو تا چشمام،
بارونِ
شبونه کرده
بهار از دستای من پر زد و رفت
گل یخ توی دلم
جوونه کرده
تو اتاقم دارم از تنهایی آتیش می گیرم
عشق شکوفه توی این، زمونه کرده
چی بخونم؟
جوونیم رفته، صدام رفته دیگه
گل یخ
توی دلم جوونه کرده...
شاعر: مهدی اخوان لنگرودی
از کتاب: از کافه نادری تا کافه فیروز
معرفی کتاب رمان« دخمه»
نام کتاب: دخمه
نویسنده: ژوزه ساراماگو
مترجم: کیومرث پارسای
ناشر: نشر روزگار
نوبت چاپ: هفتم- 13390
تعداد صفحات: 359 صفحه
بهار سال 87 یعنی پنج سال پیش، رمان شگفت انگیز« کوری» را از ژوزه ساراماگو خواندم و بعد از دو سال توانستم دی وی دی فیلمش را پیدا کنم و ببینم، البته با زیرنویس فارسی. و این فیلم هم مثل خیلی از نسخه های سینمایی که از روی آثار برجسته ی ادبیات داستانی ساخته می شوند، با تمام وفاداری به اصل متن، نتوانست شیرینی خواندن اصل کتاب را برایم تکرار کند.
حالا که به تازگی عضو کتابخانه ی مصطفی خمینی شهرستان اسلامشهر شده ام، چرخی در مخزن زدم و اسم « ساراماگو» در شیرازه ی یکی از کتاب ها توجهم را به خود جلب کرد. کتاب را که « دخمه» نام داشت، از کتابدار مهربان و خوش برخورد به امانت گرفتم تا بخوانم...
« سایه ی عشق»
« یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
از هر زبان که می شنوم نا مکرّر است»
خانم فاطمه سلمانی آموزگار و دلسوز و مهربان یکی از دبستان های چهاردانگه است که شاید تشابه فامیلی من و ایشان، محل سؤال برای خیلی از همکارهایی است که ما را می شناسند. و من گاهی به شوخی ایشان را خواهر و یا دختر عموی خودم معرفی می کنم امّا حقیقت این است که فقط یک تشابه اسمی است، هرچند می توان ایشان را به اندازه ی یک خواهر دوست داشت و در حدّ یک دخترعموی خوب ستایش کرد و از همه مهم تر به عنوان یک معلم اهل قلم ستود!
«قاب پنجره»
سلام به کاغذ و درود به قلم!
حالا در شرایطی قرار گرفته ام که غیر از سکوت، نیاز شدیدی به داشتن کاغذ و قلم و نوشتن احساس می کنم. حسی به سراغم آمده که در این موقعیت حاضر نیستم با حس دیگری معاوضه اش کنم. با من همراه شو.
ساعت هشت صبح روز یکشنبه بیست و یکم اردیبهشت نود و دو و یکی از روزهای آخر سال تحصیلی است و من در کلاس اول دبیرستان سروش(گلدسته) پشت میزم نشسته ام و بچه ها تقاضا کرده اند که اگر ممکن است اجازه بدهم تا درس زنگ بعدشان را مرور کنند. میز معلم کنار پنجره ای آهنی که رنگ سبز تیره اش به کهنگی می زند قرار دارد. می خواهم چشم اندازی را که فقط از قاب پنجره می بینم برایتان توصیف کنم. امیدوارم در احساسی که دارم با من شریک بشوید!
کلاس من در طبقه ی سوم ساختمان و در ضلع غربی مدرسه است. پشت پنجره فنس فلزی کشیده اند که اگر نادانی سنگ به بوستان دانش پرتاب کرد، این فنس ها ضربه اش را بگیرند و شاید هم به خاطر این باشد که کسی از راه غیر متعارف وارد شهرک علم نشود و دانش ندزدد و شاید هم به تنگ آمده ای از تعلیم و تربیت نتواند از حصار فولادی آن بگریزد! و این زشت ترین عنصری است که به منظره ی زیبایی که می بینم، لطمه می زند.
پنجره از سه قاب پنجاه در صد سانتی ساخته شده که قاب وسط آن قابل باز و بسته شدن است. قاب وسط را باز کرده ام و نسیم صبحگاهی از آن به صورتم می نشیند و همان حسی را که گفتم در من زنده می کند. خیلی کم پیش آمده که از بودن در پشت پنجره ای با حصاری آهنین این گونه لذت ببرم.
اما آنسوی پنجره، آسمانی کبود و یکدست، حدود دو سوم قاب را پر کرده ، آن دورها و در افق نواری سبز از سرشاخه های درختان چنار و سپیدار مثل نوار قلب طبیعت به چشم می خورد. آن قدر بلند هستند که از پشت ساختمان های دو و سه طبقه هم دیده می شوند. ساختمان هایی که می بینم همه با آجر و یا سفال های سرخ و نخودی و خیلی نامرتب قد کشیده اند. روی نمای هیچ کدام از ساختمان ها کار نشده است، نه سنگ مرمری و نه حتی سیمان سفید. روی بام ها شش دستگاه کولر آبی و دقیقاً دوازده دستگاه دیش ماهواره دیده می شود. جلوتر از خانه ها و نزدیک تر از همه چیز سرشاخه های دو درخت توت سفید است که یکی از ساختمان مدرسه بلندتر و دیگری هم سطح دید من است.
دیشب باران خوبی باریده و زمین هنوز هم نم دارد و هوا صاف و خنک و دلچسب است. یک کلاغ سیاه که شاید این سیصدمین بهار عمرش باشد، از سمت راست پنجره وارد کادر می شود و روی آنتن تلوزیونی یکی از بام ها می نشیند و شروع می کند به قارقار کردن. اما آواز گنجشک ها از لابه لای شاخسار درختان توت، چقدر گوشنواز و روح پرور است! جای شما سبز!
حسن سلمانی
بیست و یکم اردیبهشت نود و دو_ گلدسته
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
الهه ی الهام
و آدرس
elaheelham.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.